پنجم ژوئن ۲۰۱۴
کاویان میلانی
دولت ایران نیز مانند همه رژیم های استبدادی به دنبال تفرقه بیانداز و حکومت کن است. اساساً وقتی در جامعه ای آزار و اذیت وجود دارد، مردم بر دفاع و بقای خود تمرکز می کنند و شرایط به گونه ای می شود که افراد واقعاً به افراد دیگر فکر نمی کنند.
آلیسا فیشمن
دکتر کاویان میلانی یکی از اعضای فعال فرقه بهائیت است، پزشک است و از حقوق بشر حمایت می کند. دردوران نوجوانی در ایران، پدرش به خاطر عقاید مذهبی توسط رژیم کشته شد. امروز میلانی پیرو آرمان بهائیان بر علیه استبداد و از بین بردن تبعیضها میجنگد و تلاش میکند بر تبعیض که در قلب همه رژیم های خطرناک از جمله رژیم نازی به چشم می خوردند، غلبه کند.
به برنامه ی صدای یهود ستیزی، مجموعه ی پادکست موزه ی یادبود هولوکاست ایالات متحده خوش آمدید. اجرای این برنامه با پشتیبانی سخاوتمندانه ی بنیاد الیور والیزابت استانتون امکانپذیر شده است. من آلیسا فیشمن هستم. در این برنامه هر ماه، مهمانی خواهیم داشت تا دربارهی روشهای متفاوتی که یهود ستیزی و تنفر،جهان امروز ما را تحت الشعاع قرار میدهند صحبت کنند دکتر کاویان میلانی از محل کارشان در ویرجینیا با ما هستند.
کاویان میلانی
فرقه بهائیت از سال ۱۸۴۴ و با پس زمینه ای از اسلام شیعه شکل گرفت، که برابری زن و مرد، صلح جهانی، از بین بردن ثروت و فقر بی رویه را آموزش می دهد. پس در حقیقت وقتی صحبت به فعالیت های اجتماعی می رسد، بهائیان حضور بسیار پررنگی دارند، در جامعه حضور دارند و تلاش می کنند به مشکلات دیگران رسیدگی کنند. بخشی از فعالیت من در زمینه حقوق بشر از تجربه ام به عنوان یک بهائی در ایران نشأت گرفته است.
بهائیان ایران تحت فشار اقتصادی هستند. از نظر حقوقی تحت فشار هستند. شهروندان گروه سوم به حساب می آیند. رهبر ایران اخیراً اعلام کرد که باید از بهائیت جلوگیری کرد، این فرقه مقدس نیست. کودکان بهائی در مدارس کنار گذاشته می شوند. ازدواج بهائیان رسمیت ندارد. از این رو تبعیض های ساختاری بسیار زیادی دیده می شود.
بهائیان ساکن ایران تحت پیگردهای خودسرانه قرار می گیرند و به سادگی برای آنها پرونده سازی می شود اولین برخورد و رویارویی من با این چنین خشونت، زمانی بود که خانه مان را تصاحب کردند. پدرم یک روانشناس موفق ۳۹ ساله بود. من و برادرم در خانه بودیم، درب باز شد و مردان مسلح وارد خانه شدند. آنها متوجه شدند که پدر و مادرم خانه نیستند و حدس می زنم که به عمد آن موقع وارد خانه شدند. ما را کنار زدند و دنبال پرونده های پدرم گشتند. برادرم شروع کرد به گریه کردن. یک اسلحه، یک کلت روی سرش گذاشتند و او را در حمام زندانی کردند. به مادرم زنگ زدم و او گفت که "بچه ها تکان نخورید، ما داریم می آییم." وقتی پدر و مادرم رسیدند، آنها ماشینشان را پر کرده و از آنجا رفته بودند.
آن سال پدرم انتخاب شده بود تا در مجمع ملی بهائیان ایران فعالیت کند. بهائیان هیچ مبلغ مذهبی ندارند، در نتیجه یک ماهیت دموکرات دارند. در ۲۱ اوت ۱۹۸۱، آن نه نفر به جای نامعلومی برده شدند و ما دیگر هرگز خبری از آنها نشنیدیم. حدسمان بر این است که این افراد شکنجه و تهدید شدند تا توبه کنند، به صورت عمومی علیه بهائیت صحبت کنند و به خاطر اینکه بر علیه ایدئولوژی دولت ایستاده بودند اعدام شدند. در واقع بعد از آن مطمئن بودم که چنین اتفاقی افتاده است. برای ما خیلی سخت بود، پدرمان را از دست دادیم. خیلی از دیگر اعضای خانواده نیز دستگیر شدند. زمانی که پدرم را اعدام کردند، مادرم حامله بود. این شرایط بهائیان است و درگیری های همیشگی برای انجمن بهائیان ایران.
منظورم این است که مثلاً اگر به هولوکاست در آلمان نگاه کنید. چه چیزی باعث شد که گروه زیادی از افراد که در حقیقت صدها سال بحث و گفتمان و صلح مسیحیت را به دنبال می کشیدند همه چیز را رها کنند و چنین اقدامی را انجام دهند؟ در مورد مردم ایران، فکر می کنم آنچه اتفاق افتاد این بود که دولت ایران حصارهایی را تا روی گلوی مردم پایین کشید. اما فکر می کنم حالا بعد از ۳۰ سال مردم به این نتیجه رسیدهاند که "بسیار خوب، بهائیان اینقدرها هم بد نیستند." اما دولت ایران نمی خواهد سیاست رسمی اش را تغییر دهد، هیچ راهی نیست زیرا این مسئله به وجود و هستی آنها بستگی دارد. منظورم این است که اگر بهائیت اجازه حضور داشته باشد، به این معنی است که دولت ایران نمی تواند حضور داشته باشد. پس دولت ایران چنین محدودیت هایی را برای مردم به وجود میآورد، اما در حقیقت مردم این محدودیت ها را پس می زنند. و در این شرایط فکر می کنم که آرمان های بهائیان توانسته در این جریان پیروز باشد.